Text från MuneebAhmed -
فارسی
یک پسر شریر
- دیروز وقت عصر در خانه ام بودم۔ داشتم فکر می کردم که چه کنم چون معمولات زندگی خیلی بی لطف شدہ بود۔ تصمیم گرفتم که به پارک بروم و از سیر چمن و از نظارہ گل ھای رنگ رنگ چشمانم را طراوت ببخشم۔ وقتی که در پارک وارد شدم، یک پسر دیدم۔ اللہ اللہ!
- او پسر نبود، عکس شیطان بود۔ این قدر شریر که نمی توانم بیان کنم۔ چھار یا پنج سال داشت اما افعالش مثل یک مرد جھان دیدہ بودند۔ او می خواست که از ھر حصار و ھر درخت بالا برود، ھر گل را بشکست و ھر نفر را برھم بزند۔ من اورا متعدد بار منع کردم که ای بچه ی نادان، این افعال شیطانی را ترک کن و اگر نخواھد کرد مجازات خواھد یافت اما او باز نیامد۔ وبالآخر شدنی شدہ، او از یک درخت بلند پرید و پای خودش را شکست۔ آہ، این بچگان ھیچ کس را نشنوند۔
- MuneebAhmed
November 2014
71% GOOD (7 votes)
VÄNLIGEN, HJÄLP TILL ATT RÄTTA VARJE MENING! -
فارسی