Түзетулер

Мәтін алынған ... - فارسی

    • غآلب دھلوی که بود؟

    • غالب دھلوی یک شاعر بود۔ زبانش اردو بود و عربی و فارسی را ھم میدانست۔ غالب عبدالقادر بیدل را کہ یک شاعر فارسی است خیلی دوست میداشت و برای یک مدت پیروی طرزش میکرد۔ به ھر حال، شعر غالب ھنوز در برصغیر پاک و ھند زبان زد ھر خاص و عام است۔ غالب در فارسی اشعار ھم میگفت۔ چندین شعر فارسی اش کہ دوست دارم پیش میکنم: --------- بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر زمن به جرم تپیدن کناره میکردی بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر

Әр сөйлемді дұрыстауға көмектесіңізші - فارسی

  • Тақырыбы
  • Сөйлем 1
    • غالب دھلوی یک شاعر بود۔ زبانش اردو بود و عربی و فارسی را ھم میدانست۔ غالب عبدالقادر بیدل را کہ یک شاعر فارسی است خیلی دوست میداشت و برای یک مدت پیروی طرزش میکرد۔ به ھر حال، شعر غالب ھنوز در برصغیر پاک و ھند زبان زد ھر خاص و عام است۔ غالب در فارسی اشعار ھم میگفت۔ چندین شعر فارسی اش کہ دوست دارم پیش میکنم: --------- بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر زمن به جرم تپیدن کناره میکردی بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر
      Қазір дауыс бер!
    • غالب دھلوی یک شاعر بود۔ که زبان مادری اش اردو بود ولی به زبان ها ی عربی و فارسی را ھم میدانست۔ نیز مسلط بود .غالب ، عبدالقادر بیدل را کہ یک شاعر فارسی استبزرگ فارسی زبان است را خیلی دوست می داشت و برای یک مدتی از سبک وی پیروی طرزش می کرد۔. به ھر حال، شعر غالب ؛ ھنوز در برصغیر پاک و ھند زبان زد ھر خاص و عام است۔ غالب درنیز بر سر خاص و عام مردم هندوستان و پاکستان می چرخد. غالب ؛به زبان فارسی انیز شعار ھم میگفت۔ چندین شعر فارسی اشمی سرود که جا دارد چندین بیت از ابیات گرانبهای ایشان را کہه دوست دارم پیش میکنم:بنویسم.¶---------¶بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر¶چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر¶شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم¶ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر¶زمن به جرم تپیدن کناره میکردی¶بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر
    • غالب دھلوی یک شاعر بود۔ زبانش اردو بود و عربی و فارسی را ھم میدانست۔ غالب ،عبدالقادر بیدل را کہکه یک شاعر فارسی استبود را خیلی دوست میداشت و برای یک مدت پیروی طرزش میکرد۔ به ھر حال، شعر غالب ھنوز در برصغیر پاک و ھند زبان زد ھر خاص و عام است۔ غالب در فارسی اشعار ھم میگفت۔ چندین شعر فارسی اش کہ دوست دارم پیش میکنم:¶---------¶بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر¶چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر¶شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم¶ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر¶زمن به جرم تپیدن کناره میکردی¶بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر
    • غالب دھلوی یک شاعر بود۔ زبانش اردو بود و اردو زبان بود که برعربی و فارسی را ھم میدانسهم تسلط داشت۔ غالب عبدالقادر بیدل را کہ یک شاعر فارسی گو بوده است را خیلی دوست میداشت و برای یک مدتی از او پیروی طرزش میکرد۔ به ھر حال، شعر غالب ھنوز در برصغیر پاک و ھند زبان نزد ھر خاص و عام مردم هند مشهور است ۔ غالب دربه زبان فارسی انیز شعار ھم میگفت۔ چندین شعر فارسی اشمی سرود، که چند بیت از اشعارش را کہه دوست دارم پیش میکنم: در ادامه می نویسم :
      ---------¶
      بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر¶
      چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر¶
      شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم¶
      ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر¶
      زمن به جرم تپیدن کناره میکردی¶
      بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر
    • غالصائب دھلوی یک شاعر بود۔. زبانش اردو بود و عربی و فارسی را ھم میدانست۔ غال. صائب عبدالقادر بیدل را کہ یک شاعر
      داشت
      فارسی است خیلی دوست میداشت و برای یک مدت از روشش پیروی طرزش می کرد۔. به ھر حال، شعر غالصائب ھنوز در برصغیر پاک و ھند زبان زد ھر خاص و عام است۔ غالب در. صائب به فارسی اشعار ھم میگفت۔. چندین شعر فارسی اش کہ دوست دارم پیش میکنم: در ادامه می ¶
      : اورم

      ---------¶
      بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر¶
      چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر¶
      شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم¶
      ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر¶
      زمن به جرم تپیدن کناره میکردی¶
      بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر
    • غالصائب دھلوی یک شاعر بود۔ .زبانش اردو بود و عربی و فارسی را ھم میدانست۔ غالب. صائب، عبدالقادر بیدل را کہ یک شاعر فارسی است خیلی دوست میداشت و برای یک مدت از روش وی پیروی طرزش میکرد۔ به ھر حال، شعر غالصائب ھنوز در برصغیر پاکپاکستان و ھند زبان زد ھر خاص و عام است۔ غالب درهمه است۔ صائب به فارسی اشعار ھم میگفت۔ .چندین شعر فارسی اشرا کہ دوست دارم پیش میکنممی گویم
      ---------¶
      بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر¶
      چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر¶
      شنیدہ ام که نبینی و ناامید نیم¶
      ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر¶
      زمن به جرم تپیدن کناره میکردی¶
      بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر
    • Жаңа түзету қосу - Сөйлем 1Жаңа түзету қосу - Сөйлем 1