Difference between revisions of "Language/Iranian-persian/Vocabulary/Money"

From Polyglot Club WIKI
Jump to navigation Jump to search
Line 2: Line 2:


{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
!Persian
!English
|-
|ارز
|ارز
|Currency
|Currency

Revision as of 21:04, 20 August 2019

Money.jpg
Persian English
ارز Currency
ارز ضعیف Soft currency
ارز قوی Hard currency
از تورم جلوگیری کردن, کاهش قیمت Deflate
استرداد وجه؛ پس دادن

پولی که در صورت برگرداندن جنس به خریدار پس داده میشود.

Refund
اسکناس Note (-s)
اسکناس درشت Big note
اعانه یا کمک بابت ناتوانی Disability allowance
اعتبار Credit
اعتبار دادن – اعتبار نامه دادن

(به کسی که در حساب بانکی خود پول دارد)

To credit
اعتبارنامه Letter of credit
اعلان – یادداشت Notice
امضاء شما با نمونه امضاءتان تطابق ندارد Your signature doesn’t coincide with your specimen.
امضاء کردن To sign / To put signature
او 100 دلار از حسابش بیرون کشید(برداشت کرد) He took 100$ out of his bank.
او از پدرش 10 دلار قرض کرد. He borrowed 10$ from his father.
او از حسابش 100 دلار بیرون کشید. He withdraw 100$ from his bank.
او چک را پر کرد. She filed in the cheque.
او سعی خواهد کرد بطور اقساط به من پرداخت کند. (پول مرا پس بدهد) She will try to pay me back by installment.
او مجبور شد مرا به عنوان ضامن معرفی کند. She had to introduce me as a sponsor.
اوراق بهادار، ارزش اسمی Face value
اولین شرط سپردن وثیقه زیاد است. The first condition was putting a large of deposit.
با کسی شریک شدن To go into partnership with …
باجه بانک Window
بازار آزاد Free market
بازار بورس (سهام) Stock market
بازار جهانی Global market
بازار رو به ترقی Bull market
بازار سیاه Black market
بازار مشترک Common market
بازار مشترک اروپا European common market
بازارچه خرید (آمریکایی) Shopping mall
بازاری که جنس ارزان می فروشد, سمساری Flea market
بازکردن / بستن حساب بانکی To open / close an account
بالا و پایین رفتن تساوی حقوق Upwardly and downwardly mobile equity
بانک محلی Local bank
بانک مرکزی Central bank
بانک های سراسر کشور یک کاهش چشمگیری را در گرفتن قرض گزارش می کنند Banks across the country are reporting a sharp drop in borrowing.
بخش خصوصی Private sector
بخش دولتی Public sector
بدهکار بودن – بدهی داشتن

(کسی که در حساب بانکی خود پولی ندارد) 

To debit
                       بدهکار, مدیون         Debtor
بدهی؛ قرض؛ دین Debt
برات، سفته، حواله Draft
برای حراج, مزایده For auction
برای فروش For sale
برای مزایده (مناقصه) For bidding
بسته های پول Bundles of money
بطور اقساط پرداخت کردن To pay by installments
بهره Interest
بیش از موجودی بانکی برداشت کردن Overdraw
پرداخت منظم کردن To make a regular payment
پرداختن قبض Pay bill
پس انداز کردن پول To save
پشت نویسی کردن چک To endorse
پول از حساب بانکی بیرون کشیدن To withdraw (v)

To take out

پول بادآورده Easy money
پول خارج شده از حساب بانکی Withdraw (n)
پول خرد Small change
پول در آوردن To make money
پول در بانک گذاشتن

پول به حساب بانکی ریختن

To deposit (v)

To put in

پول سپرده Deposit (n)
پول فعال (در گردش)

پولی که مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهدارى آن نیستند و به کالا تبدیل میکنند

Hot money
پول نقد Hard cash
تحریم کردن To put under the ban / embargo
تحریم, توقیف, قدغن Ban / Embargo
تخفیف

درصدی از قیمت کالا از جانب فروشنده به خریدار کاسته می شود.

Discount
تخفیف دادن To make a discount
تساوی, برابری, انصاف Equity
تشریفات بانکی Bank formalities
تورم  اقتصادی

حالتی از وضعیت اقتصادی که قیمت ها و دستمزدها افزایش یابد.

(تورم عضلانی)

Inflation

(Inflammation)

تورم از هم گسیخته, تورم شدید Galloping inflation
توزیع ثروت Distribution of wealth
ته چک, سوش Counterfoil
ثروت – دارایی Wealth
ثروتمند - غنی Wealthy
جنس جدید، چیز جدید، نوظهور Novelty
چانه زنی در معامله

(ارزان خریدن کالا)

Bargain
چک Cheque = Check
چک برگشتی، چک بی محل A dud cheque
چک تضمینی Certified cheque
چک در گردش Cheque in circulation
چک را پر کردن To fill in a cheque
چک شما خط خورده است Your cheque is crossed
چک نوشتن To write a cheque
حساب جاری

حسابی که هر زمان بخواهیم می توانیم پول از آن برداشت کنیم

Current account
حساب سپرده

پولی را که مدتی نزد بانک گذاشته و به آن بهره تعلق می گیرد.

Deposit account

 Saving account

 Notice account

حساب شما خالی است Your balance is nil.
حق یا اعانه بیکاری

(کمک دریافتی در دوره بیکاری)

Unemployment benefit
حقوق بازنشستگی Pension
حقوق گمرکی, دفتر گمرک Customs
خط زدن To cross
در بازاریابی In the marketing
در رابطه با حساب پس انداز و یا وام خرید خانه می باشد  (بانک مسکن) Building society
در فواصل منظم پرداخت کردن To pay at regular intervals
درآمد (پولی که بدست آورید) Income
دستگاه عابربانک Cash dispenser
دستور پرداخت دائمی

زمانی که مجبور به پرداخت منظم مثل اجاره بهای خانه باشیم می توان از بانک درخواست پرداخت منظم از حساب بانکی خود را کرد.

Standing order
دسته چک Cheque book
دفترچه حساب پس انداز Saving account book
دوره پرداخت Period of payment
رسید, قبض Receipt
رونق داشتن، تند و تیز To be brisk
سابقه صورت حساب های خود را نگهدارید Keep a record of your statements
سال گذشته کمپانی ما سود خیلی زیادی کرد. Last year, our company made a huge profit.
سپرده ثابت Fixed deposit
سرمایه Investment / Capital
سرمایه گذار Investor
سرمایه گذاری عظیمی کردن To make a big investment
سرمایه گذاری کردن To invest / to make investment
سرمایه گذاری مشترک Joint venture
سفارش جنس دادن To place an order
سود Profit
سود سهام

سهم بستانکار که بین سهامداران تقسیم شود

Dividend (-s)
سود کردن To make a profit
سودآورد Profitable
سهامداران Shareholders / Stockholders
سهامی که بوسیله دولت منتشر شود Stocks
سهم؛ سهام Share (-s)
               سیر نزولی، رکود اقتصادی                                                               Downturn
سیستمی که فروشندگان کالا و خدمات بطور مستقیم از حساب خریدار، پول کالا و خدمات خود را برداشت کنند. Direct debit
شرکت Company / Concern / firm
شرکت 528 دلار از حساب بانکی شما هر ماه برداشت خواهد کرد. The company will debit your bank account with 528$ each month.
شرکت به حساب بانکی شما هر ماه 528 دلار اضافه خواهد کرد. The company will credit your bank account with 528$ each month.
شرکتی با سرمایه بسیار زیاد A big enterprise
شعبه Branch (-es)
شمردن To count
شهر پررونق از نظر فعالیت اقتصادی Boom town
صراف Money changer
صرفه جویی کردن To Economic
صندوق دار بانک، تحویلدار Teller
صورتحساب بانکی

(در فواصل معین مثلا ماهیانه از بانک دریافت میشود و در آن وضعیت حساب را اعلام میکند)

Statement
ضامن Sponsor (-s)
ضرر – پولی که خرج شده و برنگردد Loss
ضرر کردن To make a loss
ضرر هنگفت کردن To make a big loss
طول مدت اقساط Period of installment
عابربانک Teller bank
عوارض گمرکی Customs duties
فاکتور Invoice
فرستادن جنس، مجهز کردن To furnish/  To send
فروختن در حراج، حراج کردن To sell in auction
فروختن و آب کردن جنس To dispose of
فروشگاهی که جنس ارزان دارند

(بدون مالیات)

Free shop
فوق العاده حقوق، مستمری، کمک هزینه Allowance
قبض آب Water bill
قبض برق Electrical bill
قبض تلفن Phone bill
قرض دادن (پولی که به کسی قرض دهید) Lend
قرض دهنده Lender
قرض گرفتن (پولی که از کسی قرض می گیرید) Borrow
قسط Installment
کارت اعتباری Credit card
کارت اعتباری با اعتبار بالا Golden card
کارت شناسایی, شناسنامه Identity card (ID)
کارت صادر کردن  To Issue a card
کارت عابربانک Cash point card
کارمزد بانکی Commission
کارمندان (اسم جمع) - ستاد Staff
کالاهای ضروری Essential commodity
کالای بی ارزش Worthless object
کالای خیلی با ارزش – بی قیمت Priceless object
کالای های مصرفی Consumer goods
کالایی که خیلی گران است. Overpriced / Too expensive
کاهش تورم, جلوگیری از تورم

کاهش قیمتها, رکود فعالیت ها

Deflation
کاهش دادن, پایین آوردن To make a reduction
کساد بودن To be dull / To be depression
کسادی Recession / Slump / Bust
کسری صندوق، کسری بودجه Deficit
کسی که جنسی را به حداقل قیمت بخرد

(اصطلاحا بزخر)

Bargain hunter
کمک مالی Financial assistance
گرو رهن

نوعی وام است که برای یک مدت زمانی، در خرید خانه استفاده می شود.

Mortgage
گزاف

کالایی که قیمت آن بیشتر از قیمت واقعی باشد

Exorbitant
لطفا چک خود را پشت نویسی کنید Please endorse your cheque.
مالیات بر ارث Inheritance tax
مالیات بر درآمد

مالیاتی که بر دستمزدهای روزانه، هفتگی و ماهیانه تعلق گیرد.

Income tax
مالیات بر کالا / مالیات غیرمستقیم

مالیاتی که بر کالاهای خاص تولید شده در کشور تعلق گیرد. مثل سیگار، الکل

Excise duties
مالیات مخصوص شرکتها و اصناف Corporation tax
مدیر عامل Managing director
مرکز خرید Shopping center
مسرف – ولخرج Extravagant
مطابقت داشتن، همزمان بودن To coincide
مقتصد، صرفه جو Frugal / Economical
مقروض، قرض گیرنده, وام گیرنده Borrower
من بابت تعویض اتومبیلم خیلی ضرر کردم. I made a lot of loss for changing my car.
من حساب جاری را به حساب سپرده ترجیح می دهم I prefer a current account to a deposit account.
من درباره موجودی حسابم سئوال کردم. I asked for my balance.
من دستگاه ویدئو خود را به آسانی فروختم. I disposed of my video set easily.
من می خواهم 1000 دلار به حسابم واریز کنم. I would like to deposit (put in) 1000$.
من می خواهم از حسابم 1000 دلار بیرون بکشم. I would like to withdraw (take out) 1000$.
من می خواهم حسابی در بانک شما بازکنم I would like to open an account with your bank.
منطقه تجاری Business park
موجودی حساب Balance
مهر زدن To stamp / To seal
نابرابری  Negative equity
نرخ بهره بانکی Rate of interest
نرخ تعویض ارز Rate of exchange
نزول خوار, وام دهنده Money lender
نقد Cash
نگهداشتن سابقه ای از (هزینه ها, موجودی و .. To keep a record of …
وام

پولی که به شما جهت خرید چیزی قرض داده شود.

Loan
وام بدون بهره Interest free loan
وام موقت Bridging loan
وثیقه زیاد A large of deposit
ورشکست شدن To be bankrupt / To go bankrupt

(you are bankrupt)

ورشکست شدن یا پول نداشتن

(اصطلاحی غیررسمی)

To be broke

(I am broke)

وضعیت مالی Financial situation
هزینه (پولی که خرج میکنید) Expenditure
هزینه های بانکی Bank charges
هیئت مدیره Board of directors
هیچ چاره ای نداشتم به جز اینکه داروی خودم را از بازار سیاه بخرم. I had to choice other than to get my